حماقت معاویه و پیروانش

روزی هارون و بهلول  در کاخ خلافت نشسته بودند و به ساز و آواز رامشگران و بر بط نوازان گوش میدادند در این هنگام ها رون رو به بهلول کرد و گفت : برادر جان داستانی تاریخی برای ما روایت کن !

بهلول گفت می دانی که وزیر اعظم و مشاور معاویه بود که آ ن  دو در زیرکی و باهوشی در میان عرب شهرت داشتند .مورخان عقیده دارند که استحکام و استواری خلافت معاویه به حور عمروعاص بستگی داشت و او بیشترین سهم را در به قدرت رسیدن معاویه دارا بود!

عمرو عاص طراح نقشه های عجیب و غریبی بود که دائما علیه خلیفه وقت یعنی حضرت علی(ع) می کشید و با فکر و و اندیشه های شیطانی خود بنیان حکومت معاویه را استوار کرد.

روزی معاویه در کاخ خود نشسته بود و در حضورش عمروعاص ایستاده ناگهان و بدون مقدمه عمروعاص رو به معاویه کرد و گفت : ای پسر ابوسفیان آیا گمانمی کنی که خود علی را شکست داده ای و خلیفه مسلمین شده ای ؟ معاویه گفت ای پسر عاص آیا تو اندیشه ای غیر از این داری؟

عمروعاص گفت مسلما اگر مردم احمق و نادان نبودند عناصر معلوم الحالی چون من و تو نمی توانستند برایشان حکومت کنند.

اکنون خریت و جهالت ایشان (هوادارانت)را به تو ثابت می کنم تا بدانی که بر چه مو جوداتی حکومت می کنی!

هنگام ظهر آنها به مسجد رفتند تا خلیفه(معاویه) نماز بگزارد . بعد از نماز عمروعاص رو به مردم کرد و گفت :ای مردم شام می خواهم حدیثی را برایتان نقل کنم که خود صد در صد بر جعلی و ساختگی بودن آن یقین دارم.

مردم کاملا ساکت شدند و گوش به کلام او دادند ! عمرو عاص گفت: حدیث این است که هر کس بتواند زبانخود را از دهانش بیرون آ ورد و آنرا به نوک بینی اش بزند ، بهشت بر او واجب خواهد شد.

در این هنگام تمام افرادی که در مسجد بودند زبان خود را بیرون آوردند و با سعی و کوشش زیاد آنرا به بینی شان رسانیدند!

عمرو عاص که از نادانی آنها خنده اش گرفته بود سعی می کرد خودش را نگه دارد ، اما با دیدن معاویه که می کوشید زبانش را به بینی اش برساند نتوانست جلوی خود را بگیرد و شروع به خندیدن نمود و برای اینکه اعتبار خود  را در بین مردم از دست ندهد از مسجد بیرون رفت .

عصر همان رو ز عمرو عاص معاویه را در کاخ خود ملاقات کرد و به او گفت : بر تو ثابت شد که پیروانت چقدر احمق اند واحمق تر از آنها تو بودی که با وجود اینکه می دانستی این حدیث جعلی است باز سعی می کردی با انجام دادن آن بهشت را بر خود  هموار سازی از این رو اطمینان دارم که تو خلیفه احمق ها هستی !

هارون در حالی که از این داستان بهلول خنده اش گرفته بود گفت : راستی ماهم کارهای انجام میدهیم که بی شباهت به اعمال گذشتگا نمان نیست ودر نادانی و حماقت از آنها عقب نمی مانیم

واقعا مظلوم واقعی کیست؟

همیشه وقتی کلمه مظلومیت را میشنویم خود بخود در ذهن تداعی می شود که در یک طرف ظالمی قرار گرفته و در طرف دیگر مظلوم ، ودر این میان نیز حقوقی که از مظلوم ضایع گشته است.

ناخود آگاه یک حالت انزجار از ظالم و حمایت از مظلوم به انسان دست می دهد. و چه بد است که انساس آنقدر سرگرم خودش باشد که ندای مظلومیت دیگری را نشنود و اگر هم به گوشش می رسد بی تفاوت از کنار آن بگذرد.اما بدتر و نا شایسته تراز آن است که انسان صدای مظلومیت امام زمانش را بشنود و نه تنها پاسخ ندهد بلکه خود نیز بر این مظلومیت دامن بزند.

الهم عجل لویک الفرج

حکمتهای برگزیده از نظر لقمان حکیم

ای جان فرزند هزار حکمت آموختم که از آن چهارصد حکمت انتخاب کردم و از چهارصد هشت حکمت برگزیدم که جامع جمیع کمالات است:

دو چیز را هیچوقت فراموش نکن:  

 1- خدارا    

 2- مرگ را

دو چیز را همیشه فراموش کن:    

 1- به کسی که خوبی کردی    

 2-کسی که به تو بدی کرد

و اما چهار حکمت دیگر:

1-در مجلسی وارد شدی زبان نگهدار

2-در سفره ای حاضر شدی شکم نگهدار

 3-در خانه ای وارد شدی چشم نگهدار

4- در نماز ایستادی دل نگهدار

زمانه بی تو به سر شد نیامدی مولا

زمین هجوم خطر شد نیامدی مولا
*** 
چه جمعه ها که نگاهم به در گره می خورد
و دیده خشک به در شد نیامدی مولا

***
چه هفته ها که به امّید جمعه ی موعود

 
گذشت و هفته به سر شد نیامدی مولا
*** 
چه ماه ها که به شوقت هلال تازه دمید
هلال ، قرص غم شد نیامدی مولا
***
چه فصل ها که زمستانی و خزان زده ماند

بهار ، بی تو گذر شد نیامدی مولا
***
همیشه نذر دلم بود همسفر باشیم

 
کنون که وقت سفر شد نیامدی مولا
X